غزاله علیزاده – خیابان فخر رازی
بهزاد از در بیرون رفت، خانم خیبر دستی تکان داد. سوار شدند و آسیه گفت:
– دانشگاه.
= کجا؟ خود دانشگاه
– نه، فخر رازی، اتاق کوچکی داشت، اگر هنوز آنجا باشد …
بالا و پایین فخر رازی را دور زدند و گشتند تا به کوچهای رسیند. آسیه گفت: همینجاست.
بنبست کوتاهی بود،تیر چراغ سیمانی و پهنی حریم کوچه بود و سد سواریها.
شبهای تهران، تهران: توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ۲۷۰
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!