گلی ترقی – منوچهری

غروب بود که بیدار شد و شتابزده از خانه بیرون رفت. تاکسی گرفت و یکراست به خیابان منوچهری رفت. کیف ها و چمدان های سفر منتظرش بودند. دو تا کیف دستی سبک انتخاب کرد. فروشنده از گوشه چشم نگاهش می کرد. اسکناس هایی که امیرحسین کف دستش گذاشته بود شمرد. پرسید: آقا حالتون خوش نیست؟

فرصت دوباره، تهران: انتشارات نیلوفر،چاپ اول ۱۳۹۳، انتخاب، ۵۹


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.