گلی ترقی – خیابان مقصودبک

پوران خیکی مشت محکمی توی دماغ پرویز کوبید. پرویز تلوتلو خورد و دستش را روی دماغش گذاشت. حدس زدم دماغش شکسته، چون رشته باریکی از خون از سوراخ دماغش جاری بود. پوران خیکی داد کشید: بدو، و پا به فرار گذاشت. خوشبختانه خیابان مقصودبک سرازیری بود و پر از آدم. می شد دوید و لابه لای جمعیت گم شد.

فرصت دوباره، تهران: انتشارات نیلوفر،چاپ اول ۱۳۹۳، پوران خیکی و آرزوهای بزرگش،۱۶۰


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.