گلی ترقی – نهر کرج
سوار ماشین دایی سرهنگ هستیم. مادر و زن دایی جلو نشسته اند و من عقب ماشین ایستاده ام … از خیابانی تاریک و بدون چراغ عبور می کنیم. عجیب خلوت است. مادر از این خیابان می ترسد. می گوید: نباید از اینجا می آمدیم. نهر کرج جای لات ها و چاقو کش هاست. زن دایی شنیده است که دو نفر را توی این خیابان کشته اند. دایی به این حرف ها می خندد. افسر ارتش است و لات ها از او حساب می برند
دو دنیا، تهران: انتشارات نیلوفر،چاپ سوم ۱۳۸۳، اولین روز،۲۵
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!