سید محمد علی جمالزاده – بازار مروی
با فرا رسیدن شب فیلچه خسته و رفته از پشت پادنگ پایین می آید و آردی که بر سر و صورتش نشسته و از لابلای گریبان و آستین به سینه و نافش رسیده با آب لولهنگ و لنگ کهنه ای که هر روز آفتاب آن را خشک می کند پاک می کند و سر و صورت را صفایی می دهد و گیوه هایش را به پا می کند و در غیاب استاد دکان را در و تخته می کند و قفل می زند و کلید را در جیب قبا می نهد و با دوست جوان آجیل فروش خود به طرف قهوه خانه قنبر از قهوه خانه های معروف تهران در بازار مروی روان می گردد.قهوه خانه درخت داری است و می توان آن را باغچه خواند آب باریک و شکیبایی بی سر و صدا از کنار آن روان است و به هوای اطراف مختصر طراوتی می بخشد جوان و جاهلهای بازار و بازارچه های اطراف شامگاهان برای رفع خستگی و ترکردن گلو وصحبت و دردل و تفریح بدانجا رو می آورند روی نیمکتهای تخته ای کهنه که از زور آتش چپوق و قلیان مانند پوست پلنگ خال خال شده است می نشینند و پاها را مانند اشخاص متشخص و بااعتبار به روی هم می اندازند و چای قندپهلو و ترش و شربت سفارش می دهند
قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار:، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۰، نان و دندان، ۲۱۱
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!