سید محمد علی جمالزاده – سبزه میدان
طلیعه کاروان را حاملین قابلمه ها تشکیل می دادند عرض و طول کوچه را می گرفتیم و افتان و خیزان با سروصدای بسیار و دعا و نفرین پدر و مادر از بازارچه پاچنار و بازار ارسی دوزها گذشته بازار سمسار ها را طرف دست راست می گذشتیم و مانند قشونی که از خان یغما برگشته باشد با کوله بار وارد صحن سبزه میدان می شدیم…
آسمان و ریسمان، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۹، فال و تماشا،۱۴۲
برای سوار واگون اسبی شدن در جلو، در سبزه میدان در خیابان دباغخانه در نزدیکی سردر ارگ و بازار گلوبندک صف می بستیم صدای زلنگ زلنگ اسب های واگون نزدیک می شد و واگونچی شلاق به دست واگون را باز می داشت زن ها می طپیدند در اتاق تنگ و تاریک تابوت مانندی که در وسط واگون تعلق به باجی های چادر به سر و روبند به رو و چاخچور به پا داشت…
آسمان و ریسمان، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۹، فال و تماشا، ۱۴۲
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!