جلال آل احمد – کوچه دردار (شهید موسوی)
اون وقتا تو محل ما یک دختر ترشیده ای بود بهش بتول می گفتن. راستش ما آخر نفهمیدیم از کجا پیداش شده بود.من خوب یادمه روزای عید فطر که می شد با یک شاهی صناری که از این ور و اون ور جمع می کرد متقالی چیتی چیزی تهیه می کرد و میومد تو مسجد کوچه دردار و وقتی نماز تموم می شد پیراهن مراد بخیه می زد…
دید و بازدید عید: داستان گنج،۲۸،تهران: انتشارات امیرکبیر،۱۳۶۹
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!