گلی ترقی – کافه نادری
سوار ماشین «ر» شدیم و همراه او به کافه نادری رفتیم. اول غروب بود و ارکستر کافه نادری سر ساعت هشت شروع به نواختن می کرد. دو ساعت وقت داشتیم و آن دو ساعت مثل برق و باد گذشت. آقای «ر» پرخور بود و از راه نرسیده دو تا بشقاب سالاد الیویه خورد و سه تا لیوان آبجو بالا انداخت. به ما هم خوراند. آتش افروز خل شده بود و بلندبلند می خندید. جیب های آقای «ر» پر از اسکناس بود در می آورد و به پیشخدمت ها انعام می داد. باغ بزرگ کافه نادری دست کم از فروشگاه فردوسی نداشت و پر از بوهای خوش و رنگ های خیره کننده بود. هوا که تاریک شد. ارکستر کافه نادری شروع به نواختن آهنگ های غربی کرد و آنهایی که رقص های فرنگی بلد بودند به وسط پیست رقص رفتند.
دو دنیا، تهران: انتشارات نیلوفر،چاپ سوم ۱۳۸۳، فرشته ها، ۱۳۵-۱۳۶
بعضی شبها به کافه نادری می رویم و خاله آذر با شوهرش می رقصد. هر دو به کلاس رقص های فرنگی می روند و آنقدرخوب می رقصند که مردم برایشان دست می زنند.
دو دنیا، تهران: انتشارات نیلوفر،چاپ سوم ۱۳۸۳، اولین روز،۲۱
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!