جلال آل احمد – مسگر آباد
با اصرار برم داشت برد دیدن مسگرآباد قبل از عروسی مان. عین این که می رویم به دیدن موزه گلستان من اصلا آن وقت نمی دانستم مسگرآباد چیست و کجاست … آن روز من هم که بلد نبودم. شوفر اداره شان بلد بود و من مثلا مترجم بودم. هی از آداب کفن و دفن می پرسید من هم که نمی دانستم، شوفره رفت یکی از دربان های مسگر آباد را آورد که می گفت و من ترجمه می کردم.
پنج داستان: شوهر آمریکایی، ۶۵،تهران: رواق، ۱۳۵۶
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!