غزاله علیزاده – فیشر آباد

دوری زدند به فیشر آباد وارد شدند، اواسط خیابان برابر بنایی با دریچه‌های بزرگ توقف کردند، آقای اسکویی کیف را گرفت و به زحمت پیاده شد، چرخ‌های ماشین نزدیک جوی پر لجن خالی بود. پیش آمد و از پلی فلزی گذشت. تخت بلند و حجیم کفش پای راست بر میله‌های پل، طنین سختی داشت. وارد بانک شدند، از راهرویی گذشتند، گروه کارمندان گفتگوکنان از در توقف‌گاه، حیاط سیمانی‌ای با دیوراهای بلند آجری تو می‌آمدند.

شبهای تهران، تهران: توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ۳۵۸


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.