صادق هدایت – دروازه دولت
داوود از سر پیچ خیابان پهلوی انداخته بود در خیابان بیرون شهر و به سوی دروازه دولت می رفت نزدیک غروب ود هوا کمی گرم بود. دست چپ جلو روشنایی محو این پایان غروب دیوارهای کاه گلی و جرزهای آجری در خاموشی سر به سوی آسمان کشیده بودند.
منبع:
گوژپشت (؟)، ص اول داستان
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!