احمد شاملو – خانه
دیرگاهیست که دستی بداندیش
دروازه کوتاهِ خانه ما را
نکوفته است.در آیینه و مهتاب و بستر مینگریم
در دستهای یکدیگر مینگریم
و دروازه
ترانه آرامشانگیزش را
در سکوتی ممتد
مکرر میکند.بدینگونه
زمزمهای ملالآور را به سرودی دیگرگونه مبدل یافتهایمبدینگونه
در سرزمینِ بیگانهای که در آن
هر نگاه و هر لبخند
زندانی بود،
لبخند و نگاهی آشنا یافتهایمبدینگونه
بر خاکِ پوسیدهای که ابرِ پَست
بر آن باریده است
پایگاهی پابرجا یافتهایم…□
آسمان
بالای خانه
بادها را تکرار میکند
باغچه از بهاری دیگر آبستن است
و زنبورِ کوچک
گُلِ هر ساله را
در موسمی که باید
دیدار میکند.حیاطِ خانه از عطری هذیانی سرمست است
خرگوشی در علفِ تازه میچرد.
و بر سرِ سنگ، حربایی هوشیار
در قلمروِ آفتابِ نیمجوش
نفس میزند.ابرها و همهمه دوردستِ شهر
آسمانِ بازیافته را
تکرار میکند
همچنان که گنجشکها و
باد و
زمزمهی پُرنیازِ رُستن
که گیاهِ پُرشیرِ بیابانی را
در انتظارِ تابستانی که در راه است
در خوابگاهِ ریشه سیرابش
بیدار میکند.من در تو نگاه میکنم در تو نفس میکشم
و زندگی
مرا تکرار میکند
بهسانِ بهار
که آسمان را و علف را.
و پاکیِ آسمان
در رگِ من ادامه مییابد.□
دیرگاهیست که دستی بداندیش
دروازه کوتاهِ خانهی ما را نکوفته است…با آنان بگو که با ما
نیازِ شنیدنِشان نیست.
با آنان بگو که با تو
مرا پروای دوزخِ دیدارِ ایشان نیست
تا پرندهی سنگینبالِ جادویی را که نغمهپردازِ شبانگاه و بامدادِ ایشان است
بر شاخسارِ تازهروی خانهی ما مگذاری.در آیینه و مهتاب و بستر بنگریم
در دستهای یکدیگر بنگریم،
تا دَر، ترانه آرامشانگیزش را
در سرودی جاویدان
مکرر کند.تا نگاهِ ما
نه در سکوتی پُردرد، نه در فریادی ممتد
که در بهاری پُرجویبار و پُرآفتاب
به ابدیت پیوندد…
مجموعه آثار(اشعار)، ۳۷۷-۳۸۱،تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۵
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!