مطالب توسط حمیده نوح پیشه

محمد علی سپانلو – دروازه شمیران

شنیدی و دیدی که هر چیز در جای خود نیست که این کوچه آبشار است بی‌آب و این کوی دردار است بی‌در و دروازه‌ غار بی‌غار و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بی‌قواره، که راهی به شمران ندارد پل آهنینی که مرسوم از یک چوبی مرده دارد…

محمد علی سپانلو – پل چوبی

شنیدی و دیدی که هر چیز در جای خود نیست که این کوچه آبشار است بی آب و این کوی دردار است بی در و دروازه‌ غار بی غار و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بی‌قواره، که راهی به شمران ندارد پل آهنینی که مرسوم از یک چوبی مرده دارد…

محمد علی سپانلو – کوچه آبشار

شنیدی و دیدی که هر چیز در جای خود نیست که این کوچه آبشار است بی آب و این کوی دردار است بی در و دروازه‌ غار بی غار و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بی‌قواره، که راهی به شمران ندارد پل آهنینی که مرسوم از یک چوبی مرده دارد…

محمد علی سپانلو – کوچه دردار

شنیدی و دیدی که هر چیز در جای خود نیست که این کوچه آبشار است بی آب و این کوی دردار است بی در و دروازه‌ غار بی غار و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بی‌قواره، که راهی به شمران ندارد پل آهنینی که مرسوم از یک چوبی مرده دارد…

محمد علی سپانلو – دروازه غار

شنیدی و دیدی که هر چیز در جای خود نیست که این کوچه آبشار است بی آب و این کوی دردار است بی در و دروازه‌ غار بی غار و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بی‌قواره، که راهی به شمران ندارد پل آهنینی که مرسوم از یک چوبی مرده دارد…

محمد علی سپانلو – کافه رزنوآر

پی عکس‌ها رفت در لجّه قاب‌های مه‌آلود پی رزنوآر کهن، اول شب که در آن دبیری نشسته‌ست هم شکل با جغد و عقرب و بر لوزی سبز رومیزی‌اش هاله‌ای زردفام و قلم خودنویسی که بر فرم‌های غلط‌ گیری آرام خفته‌ست.