مطالب توسط لیلا سید قاسم

غزاله علیزاده – هتل کنتینانتال (لاله)

تاکسی نسترن مقابل ورودی مهمانسرای کنتینانتال ایستاد و دختر کرایه را پرداخت، پیاده شد آرام رو به شیشه‌های تیره رفت و از در چرخان گذشت. در نور چلچراغ‌ها موهای او با تابشی خفه به رنگ انگور لعل گرد صورتی خوش آب و رنگ پریشان بود. در بیرون بیرون باد می‌آمد، با سوز برف شب پیش […]

غزاله علیزاده – دزاشیب

از جاده قدیم به دزاشیب وارد شدند و از برابر کلانتری، خشکشویی و بنگاه معاملات ملکی، شیرینی فروشی‌ای که زولبیا و بامیه داشت، یک دکه پوشیده از مجله با عکس بهروز وثوقی روی موتور سیکلت هوندای قرمز، تصویر آخرین زن فرخزاد، مرجان که با عینک تیره دامن بلند و موی پریشان دست بر کمر کنار […]

غزاله علیزاده – خیابان فخر رازی

بهزاد از در بیرون رفت، خانم خیبر دستی تکان داد. سوار شدند و آسیه گفت: – دانشگاه. = کجا؟ خود دانشگاه – نه، فخر رازی، اتاق کوچکی داشت، اگر هنوز آنجا باشد … بالا و پایین فخر رازی را دور زدند و گشتند تا به کوچه‌ای رسیند. آسیه گفت: همینجاست. بن‌بست کوتاهی بود،‌تیر چراغ سیمانی […]

غزاله علیزاده – کوچه عباسی

ساعت پنج عصر بود باد می‌آمد از نوک شاخه‌ها برگهای زرد پرواز می‌کردند. بهزاد سوارس را کنار کوچه عباسی نگه داشت. پنجره‌های سر کوچه با حصار مشبک، پشت دری‌های سفید گرد گرفته چلوار بسته بود و از سه مربع تاریکی اتاق به کوچه نشست می‌کرد و با رنگ زرین هوای عصر خیابان آمیخته می‌شد.

غزاله علیزاده – پل رومی

باغ بزرگی حوالی پل رومی، چمنی وسیع یک آبنمای سنگی پیچاپیچ که با گل و جزیره و حباب و آبشار تقلید ناقصی از برکه و چشمه بود. بنای چند ضلعی بزرگ و درهمی شبیه قلعه‌های قدیمی ایوان صورتی پهنی با نرده‌ای مرمر چندین چنار کهنسال پای هر کدام. روی چمن های سبز یک هرم درخشان […]

غزاله علیزاده – خیابان فرهنگ

در طول فرهنگ، بلورفروش ها عطاری و بقالی و سبزی فروشی ها با نوری زرد و چرکمرد روشن بودند. مردان سالمندی با شبکلاه، ریش سفید و یقه بسته از نشریات کهنه قیفی درست می‌کردند و جنس ها را درون آن می‌ریختند … ماشین سر کوچه عباسی ایستاد، چینی‌فروشی متروکی با نور چراغی آبی و دلمرده […]

غزاله علیزاده – خیابان فروردین

یک هفته بعد ار افتتاح نمایشگاه پس از ظهر روزی از اواسط هفته بهزاد برای خریدن وسایل سر زد به چند دکان مقابل دانشگاه، پالتویی سبک به رنگ دودی تیره پوشیده بود و یقه را بالا کشیده بود، دست ها درون جیب در سایه سار جنوبی که جولانگاه بادی سرد بود پیش می‌رفت. ضمن عبور […]

غزاله علیزاده – خیابان حافظ

ابوالعلاء با چند دوست برای بار و سفره خانه دنجی دنبال جا می‌گشتند تا دست آخر در یکی از کوچه‌های فرعی حافظ یک عمارت قاجاری با حیاط کوچک گود پیدا کردند. در باغچه‌ها گل کاشتند، آجرهای قزاقی را برق انداختند و گچبری‌های کهنه و افتاده را تعمیر کردند.