مطالب توسط لیلا سید قاسم

غزاله علیزاده – الهیه

در را باز کردند، مرد پشت رل نشست و از خانه بیرون آمد در کوچه‌های پیچاپیج دربند، الهیه، زعفرانیه، سعدآباد روی زمین آماده روییدن در معرض نسیم پاک روزهای آخر زمستان ماشین سواری کردند.

غزاله علیزاده – دربند

در را باز کردند، مرد پشت رل نشست و از خانه بیرون آمد در کوچه‌های پیچاپیج دربند، الهیه، زعفرانیه، سعدآباد روی زمین آماده روییدن در معرض نسیم پاک روزهای آخر زمستان ماشین سواری کردند. یکی دو بار در هفته دیداری با آقای رامبد داشت، در خانه‌ای نزدیک دربند، دنج و قدیمی، سراسر نمای بنا تا […]

غزاله علیزاده – فیشر آباد

دوری زدند به فیشر آباد وارد شدند، اواسط خیابان برابر بنایی با دریچه‌های بزرگ توقف کردند، آقای اسکویی کیف را گرفت و به زحمت پیاده شد، چرخ‌های ماشین نزدیک جوی پر لجن خالی بود. پیش آمد و از پلی فلزی گذشت. تخت بلند و حجیم کفش پای راست بر میله‌های پل، طنین سختی داشت. وارد […]

غزاله علیزاده – میدان فردوسی

سوار ماشین شد، در کوچه پسکوچه‌ ها برف‌های سایه‌خیر کثیف و خاکستری، پوشیده از شتک گل، تدریجا وا می‌رفتند، دوباره تهران پیش چشمش بود، زیر دود و آفتاب رو به مرکز شهر می‌رفت، در میدان فردوسی آقای اسکویی کنار دکه مجله‌فروشی ایستاده بود.

غزاله علیزاده – باغ برق منطقه ۱

فکر کرد سفیدی برف خوب است، شبیه مرگ و کفن، فکر دلش می خواهد وقتی که می‌میرد برف روی گورش را بپوشاند، به یک درخت کاج نقره‌ای در باغ منطقه یک نگاه کرد، برگشت و چشم برنداشت تا دور و ناپیدا شد.