محمد علی سپانلو – ایستگاه ناصری

بشنو صدای واگن اسبی

نزدیک می شود

بشنو مکالماتی

که هیچ حرف شان

به تو مربوط نیست:

گفتم چه داری در بغل

گفتا کتاب پر غزل

گفتم بخوان ای گورزا

گفتا ندارم در بغل

ای زلف تو رنگ شبق

عشقت به قلبم تق تتق

ای نازنینک دلبرم

مهتاج من

تاج سرم

شهری برایت می خرم

با واگن اسبی برم

از ایستگاه ناصری

تا باغ طوطی ای پری

ای زلف تو رنگ شبه

عشقت به قلم تـ تـ ته…

گزیده اشعار ، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۶، سه منزل آوارگی از مجموعه فیروزه در غبار۲۳۰-۲۳۱


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.