زندان موقت شهربانی (موزه عبرت)

ملک الشعرا بهار – زندان شهربانی تهران

پس ره نمرۀ دو پیمودم
زان که خود راه را بلد بودم
ایستادم به پیش آن درگاه
چه دری‌، لا اله الا الله‌!
دخمه‌ای تنگ و سوبه‌سوی ‌و نمور
واندر آن دخمه چند زنده‌به‌گور
هر یکی در کریچه‌ای دلتنگ
بسته بر رویشان دری چون سنگ
داشت دهلیزی و بر آن دهلیز
بود بسته دری ز آهن نیز
به درون رفتم از همان در، من
که بدم رفته بار دیگر، من
گرد برگشتم از یکی رهرو
پیش سمجی که بود مسکن نو…

هان و هان تا مگر نپنداری
که اطاقیست خوب و گچ‌کاری
عرض و طولش چو تنگنای عدم
سه قدم طول بود در دو قدم
بهتر از زنده در چنین مرقد
آن که مرده است و خفته زیر لحد
نبود کار مرده جنبیدن
نیست محتاج خوردن و ریدن
هست‌، تا هست آدمی زنده
گاه جنبنده گاه ریزنده
عادت آدمی است آمیزش
خور و خفتار و جنبش و خیزش
این همه در یکی کریچۀ تنگ
گفتنش نیز هست مایۀ ننگ
با بشر هیچ کس نکرده چنین
حیوان نیز نیست درخور این…

دیده‌ام من ز بام آنجا را
آن سیه‌چال عمرفرسا را
تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر
در و دیوارها سیاه چو قیر
کلبه‌ها بی‌دریچه و روزن
تنگ و تاریک چون دل دشمن
روز و شب هم در آن سیاه‌مغاک
آب پاشند تا شود نمناک
هست دهلیزی اندرین جا نیز
کلبه‌ها هست در بن دهلیز
چون شود در به روی کس بسته
ریه زان بستگی شود خسته
که هوا نیز اندر آن حبس است
نفس‌ آنجا به‌ حبس‌ چون‌ نفس‌ است‌
نیست بین مبال و محبس‌، در
در مبالند حبسیان یکسر
گر ترا حشر ساس‌ و کیک‌ هواست
شو بدانجا که شهرشان آنجاست

دیوان اشعار، ۶۷۰-۶۷۱، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۹۰

نمرۀ دو بود چو نمره یک
لیک لختی از آن فراخترک
نیست دیوار او سیه چو زغال
تیغه‌ای بین محبس است و مبال
هست بر سقف او یکی روزن
که شود حبسگاه ازآن روشن
روی در نیز هست پنجره‌ای
دارد از هر طرف هوا خوره‌ای
در بر نمرۀ یک این نمره
هست چون در بر سبو خمره
محبس قصر بهتر از شهر است
که ز نور و نظافتش بهر است
هرکه این کاخ ساخته است به شهر
بوده با نوع مردمش سر قهر
شمس را اندر او نظارت نیست
آفتاب اندرین عمارت نیست
آن که خدام و آن که مخدومند
همه از آفتاب محرومند
روسا را چو حال آن باشد
حال زندانیان چه‌سان باشد

دیوان اشعار، ۶۷۰-۶۷۱،تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۹۰

جرم رهی چیست تا به گوشۀ زندان
همچو جنایت گران بماند چندین
چندی بودم به سمج دیگر محبوس
همچون گنجشک‌، بستۀ قفس کین
آوردندم کنون به محبس بالا
محبس بالا بتر ز محبس پایین
هست وثاقم به روی شارع و میدان
ناف ری و رهگذار خیل شیاطین
چق چق پای ستور و همهمۀ خلق
فرفر واگون و بوق و عرعر ماشین
تق تق نجار و دمدم حلبی‌ساز
عربدۀ بنز همچوکوس سلاطین
زنگ بیسیکلت هفاهف موتوسیکلت
زبن دو بتر طاق طاق گاری بیدین
کاخ بلرزاند و صماخ بدرد
چون گذرد پر ز بارکامیون سنگین
وان خرک دوره گرد و صاحب نحسش
هردوبهم هم صدا شوند وهم آیین
این یک عرعر کند به یاد خریدار
وآن یک عرعرکند چوبوید سرگین
سیبی و آلویی و هلویی و جوزی
گاه به بالا روند وگاه به پایین
پیش طبقشان ترازویی و چراغی است
کاین را لوله شکسته و آن را شاهین
این یک گوید بیا به سیب دماوند
آن یک گوید بیا به آلوی قزوبن
آن یک گویدکه نیست شهد و طبرزد
همچوهلوی رسیده‌ام‌خوش وشیرین
لیک چه شهد و طبرزدی که در آخور
خر نخورد زان به ضرب پتک و تبرزبن
برلب استخر دیده‌ای که ز غوکان
شب چه بساطی است‌، آن به‌عین بود این
تا طبق کالشان تمام نگردد
هیچ نبندند لب ز بخ بخ و تحسین
انجیری تا دو دانه‌ای بفروشد
خواند هردم هزار سورۀ والتین
راست چو اندر میان مجلس شورا
بحث وتشاجر به‌حل و فصل قوانین
بدترازین هرسه،روزنامه‌فروش است
زبر بغل دسته دسته کاغذ چرکین
آن یک گوید که‌های گلشن و توفیق
مختصر واقعات قمصر و نائین
این یک گویدکه‌ های کوشش و اقدام
کشتن پور ملخ به خوار و ورامین
عکس فلان کنت کاو به سال گذشته
بسته به رم با فلانه کنتس کابین
ناخن اگر روی مس کشند چگونه است؟
هست صداشان جگرخراش دو چندین
درگلوی هریکی توگویی گشته است
تعبیه طبل سکندر و خم روئین
از همه بدتر سر و صدای گداهاست
کاین‌یک والنجم خواند آن‌یک یاسین
گوید آن یک بده به نذر ابوالفضل
یک دو سه شاهی به دست سید مسکین
وآن دگر اندر پیاده رو به بم و زیر
نوحه کند با نوای نازک و غمگین
نره‌خری کج نموده پای که لنگم
گاهی برلب دعا وگاهی نفرین
پیرزنی چند طفل زرد نگونسار
گرد خود افکنده همچو بوتۀ یقطین
یک طرف آید خروش دستۀ کوران
کوری خواند دعا و مابقی آمین
آید هردم قلندر از پی درویش
همچون تشرین که آید از پس تشرین
وز طرفی‌ها یهوی آن زن و شوهر
با دو سه طفل کرایه کردۀ رشکین
بس که هیاهوی وداد وقال ومقال است
مرد مجامع ز هول گردد عنین
ز اول صبح این بلا شروع نماید
وآخر شب رفته رفته یابد تسکین
تازه به بالین سرم قرار گرفته
بانگ سگانم برآورند ز بالین
هست خیابان ز هول‌، بیشۀ ارمن
بنده چو بیژن در آن و خواب چو گرگین
وز در دیگر صدای پای قلاور
از دل و جانم قرار برده و تمکین
خوابگه‌ تنگ من بود به شب و روز
از تف مرداد مه چو کامۀ تنین
گرمی مرداد مرده‌ام بدر آورد
قلب اسد هم بسوخت بر من مسکین
سجین گردد چو در به‌بندم و چون باز
در بگشایم‌، چو محشری ز مجانین
گاه ز سجین برم پناه به محشر
گاه ز محشر برم پناه به سجین
خواب ز چشمم به سوی هند گریزد
همچو بهیم از نهیب لشکر غزنین
بس که دراین تنگنای در غم و رنجم
مدحت شه را به جهد سازم ترقین

دیوان اشعار، ۳۸۳-۳۸۵،تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۹۰، (در تابستان۱۳۰۸ که به زندان می افتند، سروده اند)

پانزده روز است تا جایم در این زندان بود
بند و زندان‌ کی سزاوار خردمندان بود
کار نامردان بود سرپنجه با ارباب فقر
آنکه زد سرپنجه با اهل غنا، مرد آن بود….

مستراح و محبسی با هم دو گام اندر سه گام
کاندر آن خوردن همی باریستن یکسان بود
شستشوی و خورد و خواب و جنبش و کار دگر
جمله در یک لانه‌! کی مستوجب انسان بود
یا کم از حیوان شناسد مردمان را میر شهر
یا که میر شهر خود باری کم‌ از حیوان بود
خاصه‌ همچون من که جر‌مم حفظ ‌قانونست و بس
کی بدان جرمم سزا این کلبۀ احزان بود
دزد و خونی بگذرند آزاد در دهلیز حبس
لیک ما را منع بیرون شد ازین زندان بود
مجرمین در شب فرو خسبند زیر آسمان
وین ضعیف پیر در این کلبه در بندان بود
پیش روبش آب روشن جوشد اندر آبگیر
او در اینجا با تن تفتیدۀ عطشان بود
گر بخواهم دست و روبی شویم اندر آبدان
ره فروبندد مرا مردی که زندانبان بود
چون شب آید پشه سرنازن شود من چنگ زن
کار ساس و کیک رقص و کار من افغان بود
روز و شب از سورت گرما بسان قوم نوح
هردم از سیل عرق بر گرد من طوفان بود
گر ببندم در، حرارت‌، ور گشایم در، هوام
هر دو سر هم سنگ چون دو کفۀ میزان بود
شاعری بیمار و کنجی گنده و تاریک و تر
خاصه کاین توقیف در گرمای تابستان بود
موشکان هر شب برون آیند و مشغولم کنند
هم‌نشین موش گشتن‌، رتبتی شایان بود!
منظرم دیوار و موشم مونس و کیکم ندیم
باد زن آه پیاپی‌، شمع سوز جان بود
گر کتابی آورد از خانه بهرم خادمی
روی میز میر محبس‌، روزها مهمان بود
جزو جزوش را مفتش باز بیند تا مباد
کاندر آنجا نردبان و نیزه‌ای پنهان بود
ور خورش آرند بهرم‌، لابلایش وارسند
تا مگر خود نامه‌ای در جوف‌ بادمجان بود
چیست‌ جرمش‌؟ کرده‌ چندی پیش، از آزادی‌ حدیت
تا ابد زبن جرم مطرود در سلطان بود

دیوان اشعار، ۳۸۶-۳۸۷

تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۹۰، (در تابستان۱۳۰۸ که به زندان می افتند، سروده اند)

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.