صادق هدایت – دروازه یوسف آباد

تنگ غروب بود که از دم دروازه یوسف آباد رد شد. به دایره پرتو افشان ماه که در آرامش این اول شب غمناک و دلچسب از کرانه آسمان بالا آمده بود نگاه کرد. خانه های نیمه کاره، توده آجرهایی که روی هم ریخته بودند، دورنمای خواب آلود شهر، درخت ها، شیروانی خانه ها، کوه کبود رنگ را تماشا کرد.

گوژپشت، شناسنامه کتاب ؟، صفحه دوم


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.