غزاله علیزاده – باغ ملی
عصرها یکی دو ساعت در باغ ملی مینشست، با پیرمردها حرف میزد و شعرهای حکمتآمیز میخواند و میآموخت، تخمه میشکستند، مغز پسته میخوردند، لطیفه میگفتند، از خنده سرخ میشدند.
شبهای تهران، تهران: توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ۳۷۴
عصرها یکی دو ساعت در باغ ملی مینشست، با پیرمردها حرف میزد و شعرهای حکمتآمیز میخواند و میآموخت، تخمه میشکستند، مغز پسته میخوردند، لطیفه میگفتند، از خنده سرخ میشدند.
شبهای تهران، تهران: توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ۳۷۴
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!