احمدرضا احمدی – میدان بهارستان
از میدان بهارستان صدای تیراندازی به خانه ما در خیابان ایران میرسید. هوای تهران ابری بود سی تیر بود. ما در کوچه با ترس راه میرفتیم…….خطابهای را شنیدیم که باد به خانه ما آورده بود. صدای تیراندازی در میدان بهارستان تا غروب ادامه داشت. ما کودکان قصههای سفرهای دریایی را میخواندیم ما نیاز داشتیم صدای تیراندازی تا غروب به پایان برسد.
منبع:
شعرها و یادهای دفترهای کاهی،۲۵۷،تهران: حوض نقره، ۱۳۸۷
در کشتار سیام تیر از میدان بهارستان صدای تیر می شنیدیم. مادرم نگران برادرم بود. در خانه نبود. در بعد از ظهر سیام تیر همه ما خواهرها و مادر و پدرم به دور سبد انگور حلقه زده بودیم و خیال می کردیم زندگی را فتح کردهایم.
منبع:
شعرها و یادهای دفترهای کاهی،۳۶۵،تهران: حوض نقره، ۱۳۸۷
دیدگاه خود را ثبت کنید
Want to join the discussion?Feel free to contribute!