مطالب توسط حمیده نوح پیشه

قیصر امین پور – دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات

لحظه بیکران بهترین لحظه ها روزها سال ها را با تمام جوانی روی این پله های بلند و قدیمی زیر پا می گذارم بین بیداری و خواب روبروی تو در لحظه ای بیکران می نشینم . . . راستی باز هم می توانم بار دیگر از این پله ها خسته بالا بیایم تا تو را […]

جلال آل احمد – مسگر آباد

با اصرار برم داشت برد دیدن مسگرآباد قبل از عروسی مان. عین این که می رویم به دیدن موزه گلستان من اصلا آن وقت نمی دانستم مسگرآباد چیست و کجاست … آن روز من هم که بلد نبودم. شوفر اداره شان بلد بود و من مثلا مترجم بودم. هی از آداب کفن و دفن می […]

جلال آل احمد – تجریش

عصر یک روز وسط هفته بود. آفتاب پشت کوه فرو می رفت و گرمی هوا می نشست. زن و شوهر سلانه سلانه تا تجریش قدم زدند. آنجا هاجر از اتوبوس شهر بالا رفت و شوهرش جعبه آینه به گردن راه نیاوران در پیش گرفت.

جلال آل احمد – امامزاده قاسم

بیش از سه روز نتوانستند امام زاده قاسم بمانند. هاجر صبح روز چهارم دوباره بغچه خود را بست و گیوه نویی را که وقتی می خواستند به این ییلاق سه روزه بیایند به چهار تومان و نیم از بازار خریده بود ور کشید و با شوهرش عنایت الله به راه افتاد. اتوبوس مثل برق جاده […]

مرتضی مشفق کاظمی – خیابان ناصریه (ناصرخسرو)

کمی دختر آرام شد شاهزاده هم مصلحت را در آن دید که برای ازدیاد آرامش خاطر او قدری عقب برود سپس به دختر اظهار کرد چرا بدون جهت می خواهی فریاد کنی من تو را برای اولین روز در خیابان ناصریه دیدم و از همان ساعت دل به تو باختم.