احمدرضا احمدی – بیمارستان شوروی
مادرم در بیمارستان شوروی در خیابان نادری بستری شد. بعد از ظهرها روی نیمکت چوبی کنار ملک الشعرای بهار مینشست از اجدادش در کرمان و از نخجوانها میگفت.
لیلا سیدقاسم هستم؛ فارغالتحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران (۱۳۹۲). رساله دکتری خود را در حوزه مشترک بلاغت، زبانشناسی و ادبیات نگاشتهام با عنوان «بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» به راهنمایی دکتر شفیعی کدکنی. دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه علامه طباطبایی گذرانده و همزمان در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به ویرایش مجلات رشد مشغپول بودهام. کارشناسی را در دانشگاه تهران گذراندم. در همان دوره در موضوع آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان در کانون زبان ایران مشغول به فراهمآوری متون مرتبط بودم. ارتباط زبان و ادبیات، تحلیل ادبی نثر فارسی و سبکشناسی زبانشناختی از حوزههای مطالعاتی مورد علاقهام است. پروژه «نقشه ادبی ایران» را با هدف گسترش رویکرد کاربردی و اقتصادی به ادبیات آغاز کردهام.
مادرم در بیمارستان شوروی در خیابان نادری بستری شد. بعد از ظهرها روی نیمکت چوبی کنار ملک الشعرای بهار مینشست از اجدادش در کرمان و از نخجوانها میگفت.
داوود از سر پیچ خیابان پهلوی انداخته بود در خیابان بیرون شهر و به سوی دروازه دولت می رفت نزدیک غروب ود هوا کمی گرم بود. دست چپ جلو روشنایی محو این پایان غروب دیوارهای کاه گلی و جرزهای آجری در خاموشی سر به سوی آسمان کشیده بودند.
پدرم روی زمین می نشست و روزنامه اطلاعات میخواند. در روزهای محاکمه مصدق روزنامه اطلاعات ساعت چهار بعد از ظهر نایاب می شد. پدرم روزنامه را از میدان توپخانه خریده بود….
ما در دزاشیب شمیران از قنات آب میکشیدیم. آب را سر سفره میآوردیم. ما بچهها نه از جنگ خبر داشتیم نه قحطی نه سرطان نه وبا… ما در کوچه باغهای دزاشیب می دویدیم که خاکستر نشویم…
به سوی هتل ژرمن می رفتیم که راهرویی پر از فرشهای کهنه داشت. روی فرشهای کهنه و مندرس مرد لهستانی پیانو میزد. غروبهای جمعه به هتل ژرمن میرفتم. یک قهوه تلخ از روی اصول و ادا میخوردیم و به پیانو مرد لهستانی گوش میدادیم.