فرخی یزدی – لواسان
گر درد و غم قدیم تجدید شود یا دوره ارتجاع تمدید شود بهتر که ز آرای لواسان خراب آزادی ما یکسره تهدید شود از رأی شمیران غم دل افزون شد وز جعبه شوم کَن جگرها خون شد چون نوبت آرای لواسان گردید فریادکنان جان ز بدن بیرون شد
حمیده نوح پیشه هستم، دانش آموخته دکتری از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی. دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را نیز در دانشگاه تهران گذرانده ام. در سال 1378 مدال طلای المپیاد ادبی دانش آموزی را کسب کردم و سال 1383 نیز نفر اولِ المپیاد ادبی دانش جویی شدم. سابقه تدریس در دانشگاه تهران و دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی را دارم. به بلاغت فارسی، زبانشناسی، شعر فارسی و به ویژه غزل های سعدی شیرازی علاقه مند هستم؛ اما از آنها بیشتر دوست دارم که بتوانم گامهای جدیدی در راه اعتلای زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی بردارم و آن را به شایستگی به جوانان و نسل آینده ایران عزیز بشناسانم. من و دوستانم تصور می کنیم که طرح ها و پروژه های میان رشته ای در زمینه های مختلف مثل ادبیات و تاریخ، ادبیات و گردشگری یا ادبیات و علوم اجتماعی و به نوعی کاربردی کردن ادبیات مجال مناسبی است برای علاقه مند کردن عموم مردم به فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی. تهیه نقشه ادبی برای تمام ایران از آرزوهای بزرگ من است که امیدوارم بتوانم با یاری دوستانم روزی به آن جامه عمل بپوشانم.
گر درد و غم قدیم تجدید شود یا دوره ارتجاع تمدید شود بهتر که ز آرای لواسان خراب آزادی ما یکسره تهدید شود از رأی شمیران غم دل افزون شد وز جعبه شوم کَن جگرها خون شد چون نوبت آرای لواسان گردید فریادکنان جان ز بدن بیرون شد
از رأی شمیران غم دل افزون شد وز جعبه شوم کَن جگرها خون شد چون نوبت آرای لواسان گردید فریادکنان جان ز بدن بیرون شد
از رأی شمیران غم دل افزون شد وز جعبه شوم کَن جگرها خون شد چون نوبت آرای لواسان گردید فریادکنان جان ز بدن بیرون شد
از سنگلج آوای غم اندوز آید بانگ خشنی ولی دل افروز آید یک لحظه در آن حوزه اگر بنشینی صد مرتبه فریاد جهانسوز آید
لایق شاه بود قصر نه هر زندانی حاکم جامعه گر ملت و قانون باشد فرخی از کرم شاه شده قصرنشین به تو این منزل نو فرخ و میمون باشد
اگر رفتی تو پیش از من به تهران ز قول من سلامش کن فراوان بگو محروم ماندم از جَنابت نخواهم دید دیگر جز به خوابت من و رفتن از اینجا باز تا ری میسر کی شود هیهات و هی هی گر از سرچشمه تا سرتخت باشد سفر با ضعف پیری سخت باشد
اگر رفتی تو پیش از من به تهران ز قول من سلامش کن فراوان بگو محروم ماندم از جَنابت نخواهم دید دیگر جز به خوابت من و رفتن از اینجا باز تا ری میسر کی شود هیهات و هی هی گر از سرچشمه تا سرتخت باشد سفر با ضعف پیری سخت باشد
هفته ای یک شب از بهر نشاط دل تو تار و سنتور فراهم کنم و رامشگر جمعه ها پول درشکه دهمت تا بروی گه معینیه، گهی شمران گه قصر قجر
هفته ای یک شب از بهر نشاط دل تو تار و سنتور فراهم کنم و رامشگر جمعه ها پول درشکه دهمت تا بروی گه معینیه، گهی شمران گه قصر قجر
هفته ای یک شب از بهر نشاط دل تو تار و سنتور فراهم کنم و رامشگر جمعه ها پول درشکه دهمت تا بروی گه معینیه، گهی شمران گه قصر قجر