بزرگ علوی - خیابان فردوسی

/
ناگهان فکر دیگری به خاطرم آمد. بدو به کتابخانه‌ای در خیابان ف…

بزرگ علوی - کافه اوروپ -لاله زار

/
بعد او (محمد رخصت) نامزدش را به خانه می‌رساند و گاه به کافه «او…

بزرگ علوی - خیابان نادری

/
یک ربع ساعت طول کشید تا من از مدرسه سوار درشکه شدم و خود را به…

بزرگ علوی - خیابان سعدی

/
خواب دیدم که چشم‌هایم می‌درخشد، مثل این که دو نورافکن اتومبی…

بزرگ علوی - کوچه دردار

/
نزدیک کوچه دردار مردی با یک چمدان به دست ایستاده بود و داشت …

بزرگ علوی - میدان شاه

/
روز بعد هوا بی‌اندازه سرد بود، برف تمام شهر را گرفته بود؛ از اد…

بزرگ علوی - کوچه‌های سر قبر آقا

/
من از هیچ کس باکی ندارم، از فلک نمی‌ترسم. ببینید منو توی کافه‌ها راهم نمی‌…

بزرگ علوی - خیابان اسلامبول

/
من از هیچ کس باکی ندارم، از فلک نمی‌ترسم. ببینید منو توی کافه‌ها راهم نمی‌…

بزرگ علوی - خیابان اسماعیل بزاز

/
از او حرف در نمی‌آمد. خانه‌اش در خیابان اسمعیل بزاز بود. با در و همسایه …

بزرگ علوی - چهارراه حسن‌آباد

/
گاهی اتوموبیل‌ها هنوز پر نشده بود و اجبارا به زور اوقات تلخی م…